چه بر سر علم خواهد آمد در کشوری که در آن پشتیبانی ملی از علم بین رفته باشد؟ چه ارتباطی میان ساختار سیاسی دولت و شیوهی هدایت علوم و آموزش عالی وجود دارد؟ تأثیرات عامدانه و غیرعامدانهی کمکهای کلان خارجی در نظام علمی یک کشور چیست؟ پرسشهای فوق در کانون توجه این کتاب قرار دارند. تمامی این مسائل پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی پدید آمدند. اتحاد جماهیر شوروی یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین قطبهای علمی جهان بود و فروپاشی ناگهانی آن سبب ایجاد سردرگمی در حوزهی علم شد. کاهش بودجهی حمایتی دولت روسیه به ۲۰ درصد آنچه در دوران شوروی وجود داشت، همراه با خروج هزاران دانشمند و استعداد علمی، آسیبهایی تا آن حد سنگین را به بدنهی علم روسیه وارد کرد که برخی از صاحبنظران مرگ این نظام [علمی و فناوری] را پیشبینی کردند. امروزه میدانیم که این اتفاق نیفتاده و نظام علمی روسیه به بقای خود ادامه داده و چه بسا تا حدی نیز بازسازی شده است. با این حال، بازیابی جایگاه علمی به معنای آنچه نیست که در گذشته بود. نظام متمرکز و استبدادی سازماندهی و تأمین اعتبارات پژوهشی [دوران پیش از فروپاشی]، دیگر با نظام دموکراتیک بر پایهی بازار آزاد [دوران پس از فروپاشی] تناسبی ندارد (ناتوانی روسیه در تبدیل شدن به چنین جامعهی دموکراتیکی یکی از موضوعهای جاری مورد بحث در نشستهای علمی این کشور است). تلاشهای روسیه در بهکارگیری شیوههایی نوین به منظور سازماندهی و پشتیبانی از علم که متجانس و سازگار با نظام سیاسی و اقتصادی جدید باشد با دشواریهایی همراه بوده است. بهراستی ارتباط میان علم و دموکراسی چیست؟ بهترین نوع حمایت از نظام علمی، نخبهسالاری است. حکومت استبدادی اتحاد جماهیر شوروی در حوزهی علم تقریباً عملکردی بهتر از سایر بخشها داشت. این پرسش که «در روسیهی نوین، حکمرانی و حمایت مالی تا چه اندازه باید تغییر کند؟» بهمراتب معماوارتر از آن است که «تا چه اندازه اقتصاد تمرکزگرا و کنترلشده توسط دولت باید تغییر کند؟» برای مطالعه بیشتر لطفا به فایل کتاب مراجعه کنید.