پژوهشهای علمی یکی از شناخته شدهترین برنامههای حکومت شوروی در سطح بینالمللی بود و تأمین مالی آن نیز بر عهدهی حکومت قرار داشت. سقوط اتحاد جماهیر شوروی سبب تغییرات سازمانیِ مهمی در ساختار حکومت تازه تأسیس روسیه شد؛ با این حال، تأمین مالی پژوهشها علمی دگرگون نشد. حکومت نوین روسیه به دقت عوامل موفقیت نظام علمی آمریکا را زیر نظر داشت. حاکمان وجود «بنیاد ملی علوم» و «بنیاد ملی علوم انسانی» را از عوامل موفقیت پژوهشها در آمریکا میدانستند. این دو مرکز کلیهی پژوهشها علمی کشور را پشتیبانی میکردند. به این ترتیب، روسیه، با الگوبرداری از بنیادهای غربی، در تلاش برای برپایی نمونههایی در روسیه بود. البته این بنیادها با سنت تأمین مالی شوروی اداره نمیشدند و بودجهی آنها از محل بودجهی فدرال تأمین میشد. بنیادهای تازه تأسیس بر گروههای دانشمندان خود استوار بودند. این گروهها پژوهشها کاربردی و مسئلهمحور را جستوجو میکردند. در همین زمان، بنیادهای علمی خارجی نیز فعالیت خود را در روسیه آغاز کردند؛ گرچه سازوکار و اولویتهای بسیاری از بنیادهای خارجی با نمونههای مرسوم روسی تفاوتهایی داشت. در نهایت، بهتازگی شاهد پیدایش تعداد محدودی نهاد پژوهشی بومی و غیر دولتیایم که با سازوکارها و اولویتهایی متفاوت با نهادهای حکومتی فعالیت میکنند. منابع مالی نهادهای یاد شده را کارآفرینان ثروتمند تأمین میکنند. بنابراین مکانیسمهای تأمین منابع مالی پژوهشها روسیه بسیار پیچیدهتر از آنچه دنبال میشوند که در سالهای نخستین شوروی انجام میشد. بنیادهای علمی، به عنوان تأمین کنندهی منابع مورد نیاز پژوهشها، تأثیر شگرفی در جامعهی علمی روسیه داشتهاند. در ادامه به بررسی برخی از آنها خواهیم پرداخت. فعالیت چنین نهادهایی انتظاراتی را نیز در پی داشت که برآورده نشدنشان سبب ناامیدی بیشتر شد. پیدایش بنیادهای علمی توسط حکومت روسیه صرفاً رویکردی در راستای بهرهمندی از روشهای نوین تأمین مالی پژوهشها نبوده، بلکه دستکم در ابتدا کوششی برای کاهش چالشهای عمیق مالی بوده است. حکومت نوین روسیه بودجهای بهمراتب کمتر از حکومت شوروی برای تخصیص دادن به پژوهشها علمی در اختیار داشت و پیدایش روش تخصیص منابع به صورت رقابتی، راهی به منظور رسیدگی به چالش ارزیابی طرحهای پژوهشی بود. بنابراین، در سالهای آغازین دههی ۱۹۹۰، نظر دانشمندان دربارهی تأسیس چنین بنیادهایی چندان مثبت نبود، زیرا دسترسی به منابع مالی برای انجام پژوهشها بیش از پیش دشوار شده بود. چنین رویدادی خبری بد برای تعداد محدودی از دانشمندان بود و بسیاری از آنان نیز از ابتدا با شک و تردید به چنین بنیادهایی مینگریستند. با این حال، سرانجام شاهد تغییر نگرش شکاکانهی دانشمندان بودیم. تطبیق یافتن بنیادهای نوظهور با ساختار مؤسسههای علمی و سنتی روسیه کاری ساده به نظر نمیرسید، زیرا دانشمندان، گردانندگان مؤسسهها و سیاستمداران نشستهایی طولانی در راستای معرفی بهترین روشها برای اجرای وظایف پژوهشی برگزار کرده بودند و ورود نهادی جدید به بازنگری در نتایج نشستها نیاز داشت. در حقیقت، کوششهای روسیه برای تصویب قوانین و درک کارکردهای بنیادهای علمی میتوانست سبب شفافتر شدن جایگاه یکی از نهادهای علمی در نظام علمی کشور شود. این امر میتوانست برای دانشمندان و سیاستمداران کشورهای دیگر خاصیت روشنگری به همراه داشته باشد. از این سو، بسیاری از کشورها، از جمله ایالات متحد آمریکا، رخدادهای علمی روسیه را دنبال میکردند. حال، چگونه نهادهای مستقل و خودگردان، که خود اعطاکنندهی حمایتهای مالیاند، میتوانند با سیاستهای دولتی همسو شوند؟ در صورتی که حکومت تأمینکنندهی منابع مالی بنیادهای علمی باشد، چه حقوقی شامل دولت خواهد شد؟ چه کسی مالک ایدهها و نوآوریهای نتیجهشده از پژوهشها این نهادها خواهد بود؟ دولت تا چه اندازه موظف به ورود به فعالیتهای بنیادهای علمی است؟ این نکته که برخی از سازمانها را حکومت تأمین مالی میکند و برخی دیگر را سایر منابع، چه تفاوتی در شرایط فعلی ایجاد میکند؟ وجود بنیادهای علمی داخلی و خارجی چه تأثیری بر شرایط فعلی خواهد داشت؟ بنیادهای علمی خارجی تا چه حد مجاز به تعیین اولویتها و موضوعهای پژوهشها در کشوری دیگرند؟ چنین پرسشهایی، با توجه به سنت کنترل دولتی و رویکرد متمرکز سیاسی و اقتصادی روسیه، وضعیتی نامعمول به دنبال دارند. بسیاری از کشورها با چنین چالشهایی روبهرو هستند و پاسخ روسیه به این پرسشها میتواند برای سایر کشورها نیز مهم باشد. در حقیقت، آمریکا با مکانیسم فعالیت بنیادهای علمی خود چنان منطبق شده است که تمایلی به ایجاد تغییر در آن احساس نمیکند. ورود بنیادهای علمی خارجی، با منابع غیردولتیای که توانایی رقابت با منابع داخلی را داشته باشند، میتواند تهدیدی جدی علیه بنیادهای علمی آمریکا محسوب شود. بنیادهایی که خود تأمینکنندهی منابع مالی مورد نیاز پژوهشهااند و از سوی دیگر، اولویتها و روشهای خود را در انجام پژوهشها به کار میگیرند کمی با تجربهی موفق آمریکا متفاوت خواهند بود. با توجه به موارد فوق، نادیده گرفته شدن چنین تحولاتی توسط آمریکا منطقی به نظر میرسد. آنچه در روسیه رخ داد بهوضوح همان تغییرات اساسیای بود که آمریکاییها از آن دلهره داشتند. این تغییرات در فصلهای ششم، هفتم و هشتم بررسی خواهند شد. برای مطالعه بیشتر به فایل کتاب مراجعه کنید.