در طی پانزده سال اخیر، علوم روسیه از دورانی پرتلاطم عبور کرده است. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و از میان رفتن بودجهی حکومتی تهدیدی در راستای نابودی علوم روسیه بود. سازمانها و بنیادهای خارجی به منظور نجات نظام علمی پا به عرصهی روسیه گذاشتند و بزرگترین برنامههای حمایتیای را اجرا کردند که تاریخ تا آن زمان به خود دیده بود. صدها میلیون دلار منابع مالی خارجی در علوم روسیه وارد شد. در برخی از مقاطع زمانی، برخی از مؤسسههای معتبر روسیه تا ۵۰ درصد از بودجهی خود را از منابع خارجی تأمین میکردند. با این حال، داستان پانزده سال اخیر به بحرانهای مالی محدود نمیشود. اختلالات ایجادشده در طی بحرانها بستری مناسب برای مشاهدهی اجزای نظام علمی روسیه مهیا ساخت. در حقیقت، چنین بستری پرسشهایی مطرح کرد که اندکی آن را درک و دنبال کردند. یکی از پرسشها این بود: «ارتباط میان صفآرایی نظام سیاسی و اقتصادی جامعه و زیرساختهای علمی باید چگونه باشد؟» پاسخ نمونهی روسیه به این پرسش چنین است: در حقیقت، اتحاد جماهیر شوروی نظامی علمی را توسعه داد که نمود بارز سیاستهای کلی شوروی بود: تمرکزگرایی و اقتدارگرایی. پرسش دیگر این بود: «چگونه نظام رهبری علوم و سرمایهگذاری در آن، که در بستر حکومتی اقتدارگرا و اقتصادی تمرکزگرا توسعه یافته است، میتواند عملکردی مناسب در بستر جامعهای دموکراتیک و بازاری آزاد داشته باشد؟» با اینکه فرایند تغییر به سوی دموکراسی و بازار آزاد در روسیه هنوز به صورت کامل انجام نشده است، پرسش دوم را میتوان به روشنی پاسخ داد: این نظام علمی در بستر جامعهای دموکراتیک و استوار بر ارزشهای دموکراسی و بازار آزاد نمیتواند عملکردی مناسب داشته باشد. تنظیم نظام سیاسی و اقتصادی نوین دردناکتر از آنچه بود که بسیاری از دانشمندان روس تصور میکردند. گردانندگان علوم روسیه در چند سال گذشته با مشکلی بسیار دلهرهآور روبهرو شدند: همزمان بودجهی اختصاصی علوم از میان رفت و برترین دانشمندان کشور را ترک کردند. در این بین، ارائهی مدیریت نوین مالی و نظام حقوقی، چالشی بود که دانشمندان روسِ حاضر در روسیه با آن روبهرو بودند. فرار مغزها چالشی بزرگ در حوزهی علوم پساشوروی بود. گرچه فرار مغزها امروزه به میزان گذشته نیست، همچنان چالشی جدی به ویژه در میان جوانان تلقی میشود. تعدادی از دانشجویان روس از مزیت تسلط بر زبان انگلیسی برخوردارند. بسیاری از آنان امیدوارند که از فرصت ادامهی تحصیلات تکمیلی در مقطع فوقدکتری بهرهمند شوند و برخی از آنان، در صورت مهیا بودن فرصت اقامت در سایر کشورها، حاضرند برای همیشه روسیه را ترک کنند. با این حال، تجارب گذشته نشاندهندهی این حقیقت است که فرار مغزها را، در صورت اتخاذ تدابیر مناسب، میتوان بسیار کاهش داد. تدابیر و گامهای یاد شده را میتوان در بهبود حقوقهای کادر علمی و تجهیزات و امکانات خلاصه کرد. دسترسی به قراردادهای خارجی برای پژوهشها و امکان مسافرت و وجود فرصتهای شغلی مناسب در روسیه از جمله تدابیر اثرگذار بر فرایند کاهش سرمایههای فکری روسیهاند. تعدادی از مؤسسههای پژوهشی در روسیه گامهایی در راستای کاهش فرار مغزها برداشتهاند و تجربههای آنان به عنوان نمونههایی موفق از کاهش و توقف خروج دانشمندان مطرح شده است. بسیاری از دانشمندان ترجیح میدهند که حرفهی خود را در وطنشان ادامه دهند، اما به علت دشواری تأمین مخارج زندگی خانوادهشان و نیز برای ادامهی فعالیتهای علمی به صورت حرفهای، ممکن است از زندگی در روسیه ناامید شوند. از این رو، فرار مغزها از منظر روسها مسئلهای حلنشده به شمار نمیرود. با اقتصادی قویتر و بهبود سرمایهگذاری در علوم، روسیه میتواند راه طولانی به سمت بهبود شرایط موجود را طی کند. در برخی از موارد، بحرانها فقط تأثیرات منفی ندارند؛ افزون بر نتایج و تأثیرات منفی، میتوان بحرانها را فرصتی برای تغییر دانست. برای نمونه، بحران مالی روسیه در سال ۱۹۹۸، زمانی که ارزش روبل به شدت کاهش یافت، اقتصاد روسیه را به سمت ترمیم هدایت کرد، که امروزه نیز با قدرت به رشد خود ادامه میدهد، در حالی که بحرانی که علوم روسیه پس از فروپاشی شوروی در آن قرار گرفت فقط به اندکی بهبود در علوم منجر شد. در عبارت «بحرانها سبب بهبود سیاستهای اقتصادی روسیه شدند» تناقضی وجود دارد، زیرا بهبودهای یادشده تأثیرات مثبت چندانی در حوزهی سیاستهای علم نداشتند. یکی از استثناها در میان تأثیرات مثبت بحران اقتصادی در حوزهی علوم تأسیس بنیاد پژوهشها بنیادین روسیه بود، بنیادی حکومتی که متأسفانه امروزه نیز تحت حمایت مالی حکومت است. البته پذیرش نظام بررسی دقیق و داوری همتا در سطوح خُرد وجود دارد، ولی همچنان حمایتها از این بنیاد کافی نیست. دلایل این تفاوت در بحثهایی دیگر نهفته است. بسیاری از دانشمندان روس چنین میاندیشیدند که سیاستهای سنتی علوم بسیار برتر از سیاستهای سنتی اقتصاد روسیه بودهاند. در حقیقت، چنین تفکری مقاومت مؤسسههای پژوهشها سنتی در برابر تغییرات کلی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی روسیه را مشخص میکند. افزون بر آن، خصوصیسازی منابع اقتصادی بسیاری را در اختیار مقامات صنایع گذاشت. این منابع، مشوقهایی برای از بین بردن نظام پیشین بودند. نبود مشوقهایی از این دست در قلمرو علم روسیه بهشدت احساس میشد. برای مطالعه بیشتر لطفا به فایل کتاب مراجعه کنید.